مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختره میپرسه: خب پسرتون چه کاره است؟ مادره میگه: پسرم دیپلماته! پدر دختره میگه: اوه چه عالی! یعنی چه کاری میکنه؟ مادره میگه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش رو گرفته، همینطوری ماته
حیف نون تراکتور میخره، بلد نبوده خاموشش کنه، میبنددش به درخت
چک نوشت حیف نون؛ ۲۳۱۰۰۰ معادل دو سه هزار تومان
حیف نون میره عبادت یکی از دوستاش، وقتی میخواد بره به اقوام دوستش که اونجا بودن میگه: این دفعه مثل دفعه قبل نکنید که مریضتون مرد و منو خبر نکردیدها
حیف نون میره خارج، یه موتور میدزده، صاحبش داد میزنه NO NO ، حیف نون میگه: نو یا کهنه من میبرمش
حیف نون پاش درد میکرده، استامینوفن میندازه تو جورابش محکم میبنده!!!
یه روز حیف نون با نیسانش میره تو یه مغازه! وقتی افسر میاد تا کروکی تصادف رو بکشه، اونو میکشه یه گوشه بهش میگه ۲۵ تومن میدم، تو کروکی بنویس مقصر مغازه بوده
حیف نون میره داخل آسانسور، میبینه روش نوشتن " ظرفیت هشت نفر " با بی تحملی میگه: حالا کی حوصله داره منتظر اون هفت نفر دیگه وایسته